۲پادشاهان 4:8-11 هزارۀ نو (NMV)

8. روزی اِلیشَع به شونَم رفت. در آنجا زنی سرشناس به اصرار او را به طعام فرا خواند. از آن پس هرگاه اِلیشَع از آن‌جا می‌گذشت، برای صرف طعام در آن خانه توقف می‌کرد.

9. آن زن به شوهرش گفت: «اینک مطمئنم که این مرد که اغلب از اینجا می‌گذرد، مرد مقدس خداست.

10. پس برایش بر بام خانه اتاقی کوچک بسازیم و در آن برای وی بستر و میز و صندلی و چراغی بگذاریم تا هرگاه نزد ما می‌آید، در آنجا منزل کند.»

11. یک روز که اِلیشَع از راه رسید، به اتاق خود بر بام خانه رفت و دراز کشید.

۲پادشاهان 4