2. گفت:«خداوند صخرۀ من است، دژ من و رهانندۀ من؛
3. خدایم صخرۀ من است که در او پناه میجویم،سپر من و شاخ نجاتم،قلعۀ بلند من، پناهگاه و منجیام؛تو مرا از خشونت نجات میبخشی.
4. خداوند را که شایان ستایش است، میخوانم،و از دشمنانم نجات مییابم.
5. «زیرا موجهای مرگ احاطهام کرده بود،و سیلابهای نابودی بر من هجوم آورده بود؛
6. بندهای هاویه به دورم تنیده بود،و دامهای مرگ رویارویم بود.
7. «در تنگی خویش خداوند را خواندم،و نزد خدای خود فریاد برآوردم.او از معبد خود صدایم را شنید،و فریادم به گوشش رسید.
8. «آنگاه زمین متزلزل شد و به جنبش درآمد؛بنیان آسمانها بلرزید و مرتعش گشت،زیرا او به خشم آمده بود.
9. از بینیاش دود برآمد،از دهانش آتش سوزنده برجهید،و اخگرهای سوزان از او شعله برکشید.
10. آسمان را خم کرد و فرود آمد؛تاریکی غلیظ زیر پاهایش بود.
11. سوار بر کروبی پرواز کرد،و بر بالهای باد نمایان گردید.
12. تاریکی را سایبانی ساخت گرداگرد خویش،تجمع آبها و ابرهای متراکم آسمان را.
13. از میان درخشش حضور ویاَخگرهای آتشین شعله برکشید.