روزی او از اَمنون پرسید: «ای پسر پادشاه، چرا روز به روز چنین نحیف میشوی؟ آیا نمیخواهی مرا خبر دهی؟» اَمنون به او گفت: «من دلباختۀ تامار، خواهرِ برادرم اَبشالوم شدهام.»