۱پادشاهان 2:37-41 هزارۀ نو (NMV)

37. روزی که شهر را ترک کنی و از وادی قِدرون بگذری، یقین بدان که قطعاً کشته خواهی شد و خونت بر گردن خودت خواهد بود.»

38. شِمعی به پادشاه گفت: «آنچه گفتی نیکوست. خدمتگزارت مطابق گفتۀ سرورم پادشاه عمل خواهد کرد.» و شِمعی روزهای بسیار در اورشلیم ماند.

39. ولی پس از پایان سه سال، دو غلام شِمعی به نزد اَخیش پسر مَعَکاه، پادشاه جَت گریختند. و به شِمعی خبر دادند که: «اینک غلامان تو در جَت به سر می‌برند.»

40. شِمعی برخاست و الاغش را زین کرد و به جستجوی غلامان خود به جَت نزد اَخیش رفت، و آنان را از جَت باز‌آورد.

41. چون به سلیمان گفتند که شِمعی از اورشلیم به جَت رفته و بازگشته است،

۱پادشاهان 2