۱پادشاهان 18:28-41 هزارۀ نو (NMV)

28. پس ایشان به صدای بلند فریاد می‌کردند و مطابق رسم خود، خویشتن را با شمشیرها و نیزه‌ها مجروح می‌ساختند، چندان که خون بر بدنشان جاری می‌شد.

29. نیمروز سپری شد و ایشان تا هنگام قربانیِ شامگاهی همچنان عربده می‌کشیدند، اما نه صدایی بود، نه کسی که پاسخ دهد یا توجه کند.

30. آنگاه ایلیا به تمامی قوم گفت: «نزد من آیید.» و تمامی مردم نزد او رفتند. ایلیا مذبح خداوند را که خراب شده بود، مرمت کرد.

31. سپس بر حسب شمارۀ قبایل پسران یعقوب، که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفته بود: «نام تو اسرائیل خواهد بود»، دوازده سنگ برگرفت

32. و با آن سنگها، مذبحی به نام یهوه بر پا کرد و گرداگرد مذبح، خندقی به گنجایش دو پیمانه بذر کَند.

33. سپس هیزمها را بر آن چید و گاو را قطعه قطعه کرده، بر هیزمها گذاشت. آنگاه به ایشان گفت: «چهار خُم را از آب پر کنید و بر قربانی تمام‌سوز و بر هیزمها بریزید.»

34. سپس گفت: «بار دوّم چنین کنید.» آنها بار دوّم چنین کردند. گفت: «بار سوّم چنین کنید.» آنها بار سوّم نیز چنین کردند.

35. و آب گرداگرد مذبح جاری شد، و خندق را نیز از آب پر کرد.

36. به هنگام تقدیم قربانیِ شامگاهی، ایلیای نبی پیش آمده، گفت: «ای یهوه، خدای ابراهیم، اسحاق و اسرائیل، امروز معلوم بشود که تو در اسرائیل خدا هستی و من خدمتگزار تو هستم و این همه را به فرمان تو کرده‌ام.

37. مرا اجابت فرما، ای خداوند! مرا اجابت فرما، تا این قوم بدانند که تو ای یهوه، خدا هستی، و دلهایشان را برگردانده‌ای.»

38. آنگاه آتشِ خداوند فرو افتاده، قربانی تمام‌سوز و هیزم و سنگها و خاک را فرو بلعید، و آبِ درون خندق را لیسید.

39. و چون تمامی قوم این را دیدند، به روی درافتادند و گفتند: «یهوه، او خداست! یهوه، او خداست!»

40. ایلیا به آنها گفت: «انبیای بَعَل را بگیرید و مگذارید هیچ‌یک از آنها بگریزند!» پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان را نزد وادی قیشون فرود آورده، در آنجا از دم تیغ گذرانید.

41. ایلیا به اَخاب گفت: «برآمده، بخور و بیاشام زیرا صدای باران شدید می‌آید.»

۱پادشاهان 18