۱پادشاهان 12:11-31 هزارۀ نو (NMV)

11. پدرم یوغی سنگین بر شما نهاد، لیکن من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم به تازیانه‌ها شما را تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد.“»

12. سه روز بعد، یِرُبعام و تمامی قوم نزد رِحُبعام بازآمدند، زیرا پادشاه گفته بود: «‌پس از سه روز نزد من بازآیید.»

13. پادشاه ایشان را به تندی پاسخ داد، و مشورت مشایخ را نادیده گرفت

14. و مطابق مشورت جوانان، به ایشان گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم شما را به تازیانه‌ها تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد.»

15. پس پادشاه به قوم گوش فرا نداد، زیرا این امر از جانب خداوند شده بود تا کلامی که او توسط اَخیّای شیلونی به یِرُبعام پسر نِباط فرموده بود، تحقق یابد.

16. و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه بدیشان گوش نمی‌سپارد، پس قوم در پاسخْ پادشاه را گفتند:«ما را در داوود چه سهمی است؟ما را در پسر یَسا میراثی نیست!ای اسرائیل به خیمه‌هایتان بازگردید!و حال تو ای داوود، دل به خانۀ خویشتن مشغول دار!»پس اسرائیل به خیمه‌هایشان رفتند.

17. اما در خصوص اسرائیلیانِ ساکن در شهرهای یهودا، رِحُبعام همچنان بر آنها سلطنت می‌کرد.

18. سپس رِحُبعامِ پادشاه، اَدورام را که مسئول کار اجباری بود نزد اسرائیلیان فرستاد، ولی تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند، که بمُرد. و رِحُبعامِ پادشاه به‌شتاب بر ارابۀ خود نشست تا به اورشلیم بگریزد.

19. پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود شوریده‌اند.

20. و چون تمامی اسرائیل شنیدند که یِرُبعام بازگشته است، از پی او فرستاده، وی را نزد جماعت فرا خواندند و او را بر تمامی اسرائیل پادشاه ساختند. بدین‌گونه، جز قبیلۀ یهودا و بس، کسی خاندان داوود را پیروی نکرد.

21. چون رِحُبعام به اورشلیم رسید، تمامی خاندان یهودا و قبیلۀ بِنیامین را گرد آورد، یعنی یکصد و هشتاد هزار جنگاور برگزیده را، تا با خاندان اسرائیل بجنگند و پادشاهی را به رِحُبعام پسر سلیمان برگردانند.

22. اما کلام خدا بر شِمَعیا، مرد خدا، نازل شده، گفت:

23. «به رِحُبعام پسر سلیمان، پادشاه یهودا، و به تمامی خاندان یهودا و بِنیامین و مابقی قوم بگو:

24. ”خداوند چنین می‌فرماید: مروید و با برادران خود، بنی‌اسرائیل، جنگ مکنید. هر یک از شما به خانۀ خود بازگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.“» پس ایشان به کلام خداوند گوش سپردند، و مطابق فرمان او بازگشتند.

25. آنگاه یِرُبعام، شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم بنا کرده، در آن ساکن شد. سپس از آنجا بیرون رفته، فِنوئیل را بنا کرد.

26. و یِرُبعام در دل خود گفت: «حال سلطنت به خاندان داوود بر خواهد گشت.

27. اگر این قوم همچنان برای تقدیم قربانی به خانۀ خداوند در اورشلیم بروند، همانا دلها‌یشان دیگر بار به سوی سرورشان رِحُبعام، پادشاه یهودا، بر خواهد گشت، و مرا خواهند کشت و به سوی رِحُبعام، پادشاه یهودا، بازگشت خواهند کرد.»

28. پس پادشاه مشورت کرده، دو گوسالۀ زرّین ساخت و به قوم گفت: «رفتن به اورشلیم برای شما زحمت است. هان، خدایان شما، ای اسرائیل، که شما را از سرزمین مصر بیرون آوردند!»

29. سپس یکی از گوساله‌ها را در بِیت‌ئیل گذاشت و دیگری را در دان.

30. و این امر سبب گناه شد، زیرا قوم برای حاضر شدن به حضور یکی حتی تا دان می‌رفتند.

31. یِرُبعام همچنین در مکانهای بلند معبدها ساخت، و از میان تمامی مردم، کاهنانی تعیین کرد که از لاویان نبودند.

۱پادشاهان 12