۱سموئیل 25:1-14 هزارۀ نو (NMV)

1. و سموئیل چشم از جهان فرو بست. پس تمامی اسرائیل گرد آمده، برایش ماتم گرفتند، و او را در خانه‌اش در رامَه به خاک سپردند.آنگاه داوود برخاسته، به بیابان فاران فرود آمد.

2. در مَعون مردی می‌زیست که کسب و کارش در کَرمِل بود. او بسیار دولتمند بود و سه هزار گوسفند و هزار بز داشت. آن مرد در کَرمِل به پشم‌چینی گوسفندانش مشغول بود.

3. نام او نابال بود و نام زنش اَبیجایِل. اَبیجایِل زنی فهمیده و زیبا بود، اما شوهرش که از خاندان کالیب بود، مردی بود تندخو و بدرفتار.

4. داوود در بیابان شنید که نابال به پشم‌چینی‌گوسفندان خویش مشغول است.

5. پس ده مرد جوان با این دستور روانه کرد: «به کَرمِل برآیید و نزد نابال رفته، از جانب من برای او سلامتی بطلبید.

6. به او بگویید: ”عمرت دراز باد! سلامتی بر تو، بر خاندان تو و بر تمامی اموالت باد!

7. شنیده‌ام که زمان پشم‌چینی است. زمانی که چوپانان تو نزد ما بودند، با ایشان بدرفتاری نکردیم، و در تمام مدتی که در کَرمِل به سر می‌بردند، از اموالشان چیزی گم نشد.

8. از خادمان خود بپرس و تو را خواهند گفت. پس حال که در روز عید نزدت آمده‌ایم، بر خادمان من نظر لطف افکن و مرحمت فرموده، هر چه دم دست داری به خدمتگزارانت و به پسرت داوود عطا فرما.“»

9. پس چون خادمان داوود رسیدند، تمامی این سخنان را به نام داوود به نابال بازگفتند و سپس منتظر ماندند.

10. نابال به خادمان داوود گفت: «داوود کیست و پسر یَسا چه کسی است؟ این روزها چه بسیارند خادمانی که از نزد سروران خویش می‌گریزند!

11. آیا باید نان و آبِ خود و گوشتی را که برای پشم‌چینانم ذبح کرده‌ام گرفته، به کسانی بدهم که نمی‌دانم از کجا آمده‌اند؟»

12. پس خادمان داوود بازگشته، تمامی این سخنان را به وی بازگفتند.

13. آنگاه داوود به مردان خود گفت: «همگی شمشیرهایتان را بربندید!» پس آنان شمشیرهایشان را بربستند و داوود نیز شمشیر خود را بربست. در حدود چهارصد مرد از پی داوود رفتند، و دویست تن نیز نزد اسبابها ماندند.

14. اما یکی از خادمان به اَبیجایِل، همسر نابال گفت: «اینک داوود قاصدانی از بیابان فرستاد تا به سرورمان سلام رسانند، اما او بدیشان اهانت کرد.

۱سموئیل 25