۱سموئیل 25:1-10 هزارۀ نو (NMV)

1. و سموئیل چشم از جهان فرو بست. پس تمامی اسرائیل گرد آمده، برایش ماتم گرفتند، و او را در خانه‌اش در رامَه به خاک سپردند.آنگاه داوود برخاسته، به بیابان فاران فرود آمد.

2. در مَعون مردی می‌زیست که کسب و کارش در کَرمِل بود. او بسیار دولتمند بود و سه هزار گوسفند و هزار بز داشت. آن مرد در کَرمِل به پشم‌چینی گوسفندانش مشغول بود.

3. نام او نابال بود و نام زنش اَبیجایِل. اَبیجایِل زنی فهمیده و زیبا بود، اما شوهرش که از خاندان کالیب بود، مردی بود تندخو و بدرفتار.

4. داوود در بیابان شنید که نابال به پشم‌چینی‌گوسفندان خویش مشغول است.

5. پس ده مرد جوان با این دستور روانه کرد: «به کَرمِل برآیید و نزد نابال رفته، از جانب من برای او سلامتی بطلبید.

6. به او بگویید: ”عمرت دراز باد! سلامتی بر تو، بر خاندان تو و بر تمامی اموالت باد!

7. شنیده‌ام که زمان پشم‌چینی است. زمانی که چوپانان تو نزد ما بودند، با ایشان بدرفتاری نکردیم، و در تمام مدتی که در کَرمِل به سر می‌بردند، از اموالشان چیزی گم نشد.

8. از خادمان خود بپرس و تو را خواهند گفت. پس حال که در روز عید نزدت آمده‌ایم، بر خادمان من نظر لطف افکن و مرحمت فرموده، هر چه دم دست داری به خدمتگزارانت و به پسرت داوود عطا فرما.“»

9. پس چون خادمان داوود رسیدند، تمامی این سخنان را به نام داوود به نابال بازگفتند و سپس منتظر ماندند.

10. نابال به خادمان داوود گفت: «داوود کیست و پسر یَسا چه کسی است؟ این روزها چه بسیارند خادمانی که از نزد سروران خویش می‌گریزند!

۱سموئیل 25