یوحنا 11:8-20 هزارۀ نو (NMV)

8. شاگردانش گفتند: «استاد، دیری نمی‌گذرد که یهودیان می‌خواستند سنگسارت کنند، و تو باز می‌خواهی بدان‌جا بروی؟»

9. عیسی پاسخ داد: «مگر روز، دوازده ساعت نیست؟ آن که در روز راه رود، نمی‌لغزد، زیرا نور این جهان را می‌بیند.

10. امّا آن که در شب راه رود، خواهد لغزید، زیرا نوری ندارد.»

11. پس از این سخنان بدانها گفت: «دوست ما ایلعازَر خفته است، امّا می‌روم تا بیدارش کنم.»

12. پس شاگردان به او گفتند: «سرور ما، اگر خفته است، بهبود خواهد یافت.»

13. امّا عیسی از مرگ او سخن می‌گفت، حال آنکه شاگردان گمان می‌کردند به خواب او اشاره می‌کند.

14. آنگاه عیسی آشکارا به آنان گفت: «ایلعازَر مرده است.

15. و به‌خاطر شما شادمانم که آنجا نبودم، تا ایمان آورید. امّا اکنون نزد او برویم.»

16. پس توما، که به دوقلو ملقّب بود، به شاگردان دیگر گفت: «بیایید ما نیز برویم تا با او بمیریم.»

17. چون عیسی بدان‌جا رسید، دریافت چهار روز است که ایلعازَر را در قبر نهاده‌اند.

18. بِیت‌عَنْیا پانزده پرتابِ تیر با اورشلیم فاصله داشت.

19. یهودیانِ بسیار نزد مریم و مارتا آمده بودند تا آنان را در مرگ برادرشان تسلی دهند.

20. پس چون مارتا شنید که عیسی بدان‌جا می‌آید به استقبالش رفت، امّا مریم در خانه ماند.

یوحنا 11