یوحنا 10:14-31 هزارۀ نو (NMV)

14. من شبان نیکو هستم. من گوسفندان خود را می‌شناسم و گوسفندان من مرا می‌شناسند،

15. همان‌گونه که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم. من جان خود را در راه گوسفندان می‌نهم.

16. گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش فرا خواهند داد. آنگاه یک گله خواهند شد با یک شبان.

17. پدر، مرا از این رو دوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن را بازستانم.

18. هیچ‌کس آن را از من نمی‌گیرد، بلکه من به میل خود آن را می‌دهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافته‌ام.»

19. به سبب این سخنان، دیگر بار میان یهودیان اختلاف افتاد.

20. بسیاری از ایشان گفتند: «او دیوزده و دیوانه است؛ چرا به او گوش می‌دهید؟»

21. امّا دیگران گفتند: «اینها سخنان یک دیوزده نیست. آیا دیو می‌تواند چشمان کوران را بگشاید؟»

22. زمان برگزاری عید وقف در اورشلیم فرا رسیده بود. زمستان بود

23. و عیسی در محوطۀ معبد، در ایوان سلیمان راه می‌رفت.

24. یهودیان بر او گرد آمدند و گفتند: «تا به کِی می‌خواهی ما را در تردید نگاه داری؟ اگر مسیح هستی، آشکارا به ما بگو.»

25. عیسی پاسخ داد: «به شما گفتم، امّا باور نمی‌کنید. کارهایی که من به نام پدر خود می‌کنم، بر من شهادت می‌دهند.

26. امّا شما ایمان نمی‌آورید، زیرا از گوسفندان من نیستید.

27. گوسفندان من به صدای من گوش فرا می‌دهند؛ من آنها را می‌شناسم و آنها از پی من می‌آیند.

28. من به آنها حیات جاویدان می‌بخشم، و به‌یقین هرگز هلاک نخواهند شد. کسی آنها را از دست من نخواهد ربود.

29. پدر من که آنها را به من بخشیده از همه بزرگتر است، و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را از دست پدر من برُباید.

30. من و پدر یکی هستیم.»

31. آنگاه بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند.

یوحنا 10