پیدایش 37:14-20 هزارۀ نو (NMV)

14. پس به وی گفت: «اکنون برو و از سلامتی برادرانت و سلامتی گله آگاه شو و برایم خبر بیاور.» آنگاه یوسف را از وادی حِبرون روانه کرد.چون یوسف به شِکیم رسید،

15. مردی او را در صحرا سرگردان یافت و از او پرسید: «چه را می‌جویی؟»

16. پاسخ داد: «برادرانم را می‌جویم. تمنا دارم به من بگویی کجا چوپانی می‌کنند؟»

17. آن مرد پاسخ داد: «از اینجا کوچ کرده‌اند. زیرا شنیدم که می‌گفتند: ”به دوتان برویم.“» پس یوسف در پی برادران رفت و آنان را در دوتان یافت.

18. آنها او را از دور دیدند و پیش از آن که نزدیک ایشان بیاید، دسیسه کردند که او را بکشند.

19. و به یکدیگر گفتند: «اینک آن صاحبِ خوابها می‌آید!

20. اکنون بیایید او را بکشیم و در یکی از این گودالها بیفکنیم و بگوییم جانوری درّنده او را خورده است. آنگاه ببینیم خوابهایش چه می‌شود.»

پیدایش 37