پیدایش 31:31-43 هزارۀ نو (NMV)

31. یعقوب به لابان پاسخ داد: «از آن رو که ترسیدم، زیرا گفتم مبادا دخترانت را به‌زور از من بازگیری.

32. ولی خدایانت را نزد هر کس بیابی، زنده نماند! در حضور برادران ما، هرآنچه را که از اموال تو نزد من است نشان بده، و آن را بازگیر.» اما یعقوب نمی‌دانست که راحیل بتها را دزدیده است.

33. پس لابان به خیمۀ یعقوب و خیمۀ لیَه و خیمۀ دو کنیز درآمد، ولی آنها را نیافت. پس از آن که از خیمۀ لیَه بیرون آمد، به خیمۀ راحیل رفت.

34. اما راحیل بتهای خانگی را گرفته و آنها را در جهاز شترش نهاده و بر آنها نشسته بود. لابان همه جای خیمه را جستجو کرد، ولی چیزی نیافت.

35. راحیل به پدرش گفت: «سَرورم خشم مگیرد که در حضورت نتوانم برخاست؛ زیرا که عادت زنان بر من است.» پس لابان جستجو کرد، ولی بتها را نیافت.

36. آنگاه یعقوب خشمگین شد و مجادله‌کنان به لابان گفت: «جرم من چیست؟ چه گناهی کرده‌ام که مرا چنین سخت تعقیب می‌کنی؟

37. حال که همۀ اموال مرا تفتیش کردی، از اسباب خانۀ خود چه یافتی؟ آن را اینجا در برابر برادران من و برادران خود بگذار تا آنها میان ما دو نفر داوری کنند.

38. در این بیست سال که با تو بوده‌ام، میشها و بزهایت سقط نکرده‌اند و از قوچهای گله‌های تو نخورده‌ام.

39. دریده‌شده‌ای را نزد تو نیاوردم بلکه خود خسارت آن را می‌دادم، و آن را از دست من می‌طلبیدی، خواه در روز دزدیده شده باشند خواه در شب.

40. و چنین بودم که در روز، گرما رنجم می‌داد و در شب سرما، و خواب به چشمانم نمی‌آمد.

41. این بیست سال را در خانه‌ات بودم. چهارده سال برای دو دخترت و شش سال برای گله‌ات تو را خدمت کرده‌ام و مزد مرا ده بار تغییر دادی.

42. اگر خدای پدرم، خدای ابراهیم و هیبتِ اسحاق حامی من نبود، اکنون نیز مرا دستِ خالی روانه می‌کردی. ولی خدا سختیها و محنت دستهایم را دید و دیشب تو را توبیخ کرد.»

43. لابان به یعقوب پاسخ داد: «این زنان، دختران من و این کودکان، فرزندان من و این گله‌ها، گله‌های منند. هرآنچه می‌بینی از آنِ من است. اما امروز با این دخترانم یا با فرزندانی که زاده‌اند، چه می‌توانم کرد؟

پیدایش 31