پیدایش 30:2-15 هزارۀ نو (NMV)

2. خشم یعقوب بر راحیل افروخته شد و گفت: «مگر من در جای خدا هستم، که تو را از بارِ رَحِم بازداشته است؟»

3. آنگاه راحیل گفت: «اینک کنیز من بِلهَه! به او در‌آی تا بر زانوان من بزاید و به واسطۀ او من نیز صاحب فرزندان گردم.»

4. پس کنیز خود بِلهَه را به یعقوب به زنی داد و یعقوب به او درآمد.

5. و بِلهَه باردار گردید و پسری برای یعقوب بزاد.

6. آنگاه راحیل گفت: «خدا مرا دادرسی کرده است؛ او صدایم را شنیده و پسری به من بخشیده است.» از این رو آن پسر را دان نامید.

7. بِلهَه کنیز راحیل بار دیگر باردار شد و دوّمین پسر را برای یعقوب بزاد.

8. آنگاه راحیل گفت: «به کُشتی‌های سخت با خواهرم کُشتی گرفتم و پیروز گشتم.» پس آن پسر را نَفتالی نامید.

9. اما لیَه چون دید که از زادن بازایستاده است، کنیزش زِلفَه را برگرفته، او را به یعقوب به زنی داد.

10. زِلفَه کنیز لیَه پسری برای یعقوب بزاد.

11. آنگاه لیَه گفت: «چه اقبال خوشی!» پس آن پسر را جاد نامید.

12. زِلفَه کنیز لیَه دوّمین پسر را برای یعقوب بزاد.

13. آنگاه لیَه گفت: «چه خوشبختم! زنان مرا خوشبخت خواهند خواند.» پس آن پسر را اَشیر نامید.

14. به هنگام درو گندم، رِئوبین رفت و مهرگیاه‌ها در صحرا یافت و آنها را نزد مادرش لیَه برد. راحیل به لیَه گفت: «تمنا دارم از مهرگیاه‌های پسرت به من بدهی.»

15. اما لیَه به راحیل گفت: «آیا کافی نیست که شوهرم را از من گرفتی؟ اکنون می‌خواهی مهرگیاه پسرم را نیز بگیری؟» راحیل گفت: «در برابر مهرگیاه پسرت، یعقوب امشب با تو همبستر شود.»

پیدایش 30