نِحِمیا 13:14-25 هزارۀ نو (NMV)

14. ای خدای من، مرا برای این کار به یاد آور و اعمال نیکویی را که برای خانۀ خدای خود و خدمات مربوط به آن انجام داده‌ام، محو مساز.

15. در آن روزها برخی را در یهودا دیدم که در روز شَبّات انگور در چَرخُشت می‌فشردند و بافه‌ها آورده بر الاغها بار می‌کردند، و نیز شراب و انگور و انجیر و هر گونه بار دیگر در روز شَبّات به اورشلیم می‌آوردند. پس بدیشان دربارۀ فروش آذوقه در آن روز هشدار دادم.

16. برخی از اهل صور که در آنجا ساکن بودند، ماهی و همه گونه کالا می‌آوردند و آنها را در روز شَبّات در اورشلیم به بنی‌یهودا می‌فروختند!

17. پس با بزرگان یهودا مشاجره کرده، بدیشان گفتم: «این چه کار زشتی است که می‌کنید و روز شَبّات را بی‌حرمت می‌سازید؟

18. آیا پدران شما چنین نکردند و از همین رو، خدای ما تمامی این بلا را بر ما و بر این شهر وارد نیاورد؟ اکنون شما با بی‌حرمت ساختن شَبّات، غضب بیشتری بر اسرائیل می‌آورید.»

19. چون پیش از شَبّات، سایه‌های غروب بر دروازه‌های اورشلیم گسترده می‌شد، دستور دادم دروازه‌ها را ببندند و قدغن کردم که آنها را تا پس از شَبّات نگشایند. و تنی چند از افراد خود را بر دروازه‌ها گماشتم تا هیچ باری در روز شَبّات آورده نشود.

20. پس تاجران و فروشندگان انواع کالا یکی دو بار شب را بیرون از اورشلیم به سر آوردند.

21. اما ایشان را هشدار داده، گفتم: «چرا شب را پشت حصار به سر می‌آورید؟ اگر دیگر بار چنین کنید، دست خود را بر شما بلند خواهم کرد.» از آن پس دیگر در روز شَبّات نیامدند.

22. سپس لاویان را امر کردم تا خویشتن را تطهیر کنند و آمده، بر دروازه‌ها نگاهبانی دهند تا روز شَبّات مقدس بماند. ای خدای من، این را نیز برای من به یاد آور و بر حسب کثرت محبتت بر من رحم فرما.

23. نیز در آن روزها برخی یهودیان را دیدم که با زنان اَشدودی و عَمّونی و موآبی وصلت کرده بودند.

24. فرزندان ایشان نیمی به زبان اَشدود سخن می‌گفتند و نمی‌توانستند به زبان یهودیان سخن بگویند، بلکه به زبان این قوم و آن قوم.

25. پس با ایشان مشاجره کرده، ایشان را لعن کردم و برخی از ایشان را زده، موی سرشان را کندم و به خدا سوگندشان داده، گفتم: «دخترانتان را به پسران ایشان ندهید و دختران ایشان را برای خود و پسرانتان مگیرید.

نِحِمیا 13