2. و از وسط میدان شهر میگذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه میداد، یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.
3. و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.
4. آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.
5. و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
6. فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد است و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتۀ خود را فرستاد تا آنچه را که میباید زود واقع شود، به خادمان خود باز نماید.»