21. آنگاه عیسی بدیشان فرمود: «آیا هنوز درک نمیکنید؟»
22. و چون به بِیتصِیْدا رسیدند، عدهای مردی نابینا را نزد عیسی آورده، تمنا کردند بر او دست بگذارد.
23. عیسی دست آن مرد را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. سپس آبِ دهان بر چشمان او انداخت و دستهای خود را بر او نهاد و پرسید: «چیزی میبینی؟»
24. آن مرد سر بلند کرد و گفت: «مردم را همچون درختانی در حرکت میبینم.»
25. پس عیسی دیگر بار دستهای خود را بر چشمان او نهاد. آنگاه چشمانش باز شده، بینایی خود را بازیافت، و همه چیز را بهخوبی میدید.