مَتّی 18:24-28 هزارۀ نو (NMV)

24. پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود.

25. چون او نمی‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی دارایی‌اش بفروشند و طلب را وصول کنند.

26. خادم پیش پای ارباب به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم.“

27. پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.

28. امّا هنگامی که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا کن!“

مَتّی 18