غزل غزل‌ها 7:8-12 هزارۀ نو (NMV)

8. گفتم به درخت نخل برآیم،و خوشه‌هایش برگیرم؛سینه‌هایت چونان خوشه‌های تاکْ باد،رایحۀ نَفَسَت، همچون سیبها،

9. و دهانت همچون بهترینْ باده‌ها!به نرمی از گلوی دلداده‌ام پایین می‌رود،و به ملایمت بر لب و دندانها جاری می‌شود.

10. من از آنِ دلداده‌ام هستم،و اشتیاق او بر من است.

11. بیا ای دلدادۀ من،بیا تا به صحرا بیرون رویم،و شب را در دهات به روز آوریم.

12. بیا تا سحرگاهان به تاکستان رویم،تا ببینیم آیا موها جوانه زده‌اند،یا شکوفه‌های انگور باز شده‌اند،یا انارها به گُل نشسته‌اند.آنجا عشق خود را نثارت خواهم کرد.

غزل غزل‌ها 7