1. شبانگاهان بر بستر خویش،او را که جانم دوست میدارد جُستم؛او را جُستم، و نیافتم!
2. گفتم، «حال برخاسته،شهر را سراسر خواهم پیمود،و در هر کوی و برزناو را که جانم دوست میدارد، خواهم جُست!»پس او را جُستم،اما نیافتم!
3. قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛بدیشان گفتم: «آیا محبوبِ جان مرا دیدهاید؟»