داوران 9:29-47 هزارۀ نو (NMV)

29. کاش این قوم زیر دست من بودند! آنگاه اَبیمِلِک را برمی‌داشتم. به او می‌گفتم: ”لشکر خود را افزون کن و بیرون بیا!“»

30. چون زِبول، حاکم شهر، سخنان جَعَل پسر عِبِد را شنید، خشمش افروخته شد

31. و با مکر و حیله قاصدان نزد اَبیمِلِک فرستاده، گفت: «بنگر که جَعَل پسر عِبِد و خویشانش به شِکیم آمده‌اند و اینک شهر را بر ضد تو تحریک می‌کنند.

32. پس اکنون شب‌هنگام برخیزید، تو و مردانی که با تو هستند، و در مزارع به کمین بنشینید.

33. بامدادان، به محض طلوع آفتاب، زود برخیزید و به شهر هجوم بَرید. و اینک چون جَعَل و مردانی که با اویند به ضد تو بیرون آیند، هر چه از دستت بر‌آید با وی بکن.»

34. پس اَبیمِلِک به اتفاق همۀ مردانی که با وی بودند شبانه برخاستند و در چهار دسته بر ضد شِکیم به کمین نشستند.

35. و جَعَل پسر عِبِد بیرون رفت و نزد مدخل دروازۀ شهر ایستاد، و اَبیمِلِک به اتفاق مردانش از کمینگاه برخاستند.

36. چون جَعَل آن مردان را دید، به زِبول گفت: «اینک کسانی از فراز کوهها به زیر فرود می‌آیند!» زِبول به وی پاسخ داد: «سایۀ کوهها را چون مردمان می‌بینی.»

37. اما جَعَل بار دیگر گفت: «بنگر! کسانی از میانۀ زمین به زیر فرود می‌آیند و دسته‌ای دیگر نیز از جانب بلوطِ فالبینان می‌آیند.»

38. آنگاه زِبول به او گفت: «حال کجاست آن یاوه‌گویی‌های تو که می‌گفتی: ”اَبیمِلِک کیست که بندگی‌اش‌کنیم؟“ آیا اینها همان مردانی نیستند که تحقیرشان می‌کردی؟ حال برو و با ایشان بجنگ!»

39. پس جَعَل پیشاپیشِ رهبران شِکیم بیرون رفت و با اَبیمِلِک جنگید.

40. اما اَبیمِلِک به تعقیب او پرداخت، و او از برابر وی گریخت، و بسیاری تا به دهنۀ دروازه، مجروح افتادند.

41. اَبیمِلِک در اَرومَه ماند، و زِبول، جَعَل و خویشانش را بیرون راند تا نتوانند در شِکیم ساکن شوند.

42. روز بعد، قومِ شِکیم به صحرا بیرون رفتند، و این خبر به گوش اَبیمِلِک رسید.

43. پس مردان خود را برگرفته، ایشان را به سه دسته تقسیم کرد و در صحرا به کمین نشست. و نگریسته، قوم را دید که از شهر بیرون می‌آیند. پس بر ایشان برخاسته، آنان را شکست داد.

44. اَبیمِلِک و دسته‌ای که با او بودند شتابان پیش رفته، در مدخل دروازۀ شهر ایستادند، و دو دستۀ دیگر بر تمامی آنان که در صحرا بودند هجوم برده، ایشان را از پا درآوردند.

45. اَبیمِلِک تمامی آن روز با شهر جنگید، و شهر را گرفته، ساکنین آن را کشت. سپس شهر را با خاک یکسان کرد و بر آن نمک پاشید.

46. چون تمامی رهبران برج شِکیم این را شنیدند، به اتاقکِ زیرزمینی معبد ئیل‌بِریت درآمدند.

47. به اَبیمِلِک خبر دادند که رهبران برج شِکیم جملگی گرد هم آمده‌اند.

داوران 9