1. روزی اَبیمِلِک پسر یِروبَّعَل نزد خویشان مادر خود به شِکیم رفته، به آنان و به تمامی طایفۀ خاندان مادرش چنین گفت:
2. «تمنا اینکه در گوش تمامی رهبران شِکیم بگویید: ”برای شما کدام بهتر است: اینکه هر هفتاد پسر یِروبَّعَل بر شما حکومت کنند، یا اینکه تنها یک تن بر شما حاکم باشد؟“ به یاد داشته باشید که من از گوشت و خون خود شما هستم.»
3. خویشان مادر اَبیمِلِک تمامی این سخنان را از جانب او در گوش رهبران شِکیم بازگفتند. پس، دل ایشان به پیروی از اَبیمِلِک مایل شد، زیرا گفتند: «او برادر ماست.»