داوران 16:1-4 هزارۀ نو (NMV)

1. روزی شَمشون به غزه رفت، و در آنجا زنی روسپی بدید و به وی درآمد.

2. به مردم غزه خبر رسید که: «شَمشون به اینجا آمده است!» پس آن مکان را محاصره کردند و تمامی شب کنار دروازۀ شهر برای او به کمین نشستند. آنان تمام شب خاموش مانده، گفتند: «هنگام سپیده‌دم او را خواهیم کشت.»

3. اما شَمشون تا نیمه‌شب خوابید، و نیمه‌شب برخاسته، درهای دروازۀ شهر را با دو تیر آن گرفته، آنها را با پشت‌بند از جای برکند، و بر دوش خود نهاده، بالای تپه‌ای برد که مُشرف به حِبرون است.

4. چندی بعد، شَمشون در وادی سورِق دلباختۀ زنی شد دلیله نام.

داوران 16