2. و گفت: «براستی گمان میکردم که سخت از زنت بیزار شدهای، پس او را به ساقدوش تو دادم. آیا خواهر کوچکترش از او زیباتر نیست؟ تمنا اینکه او را در عوض بگیری.»
3. شَمشون به ایشان گفت: «این بار اگر به فلسطینیان آسیب رسانم، در قبالشان بیگناه خواهم بود.»
4. پس رفته، سیصد روباه گرفت و مشعلها برداشته، دُمهای روباهان را دو به دو به هم بست و میان هر جفت دُم، مشعلی قرار داد.
5. سپس مشعلها را آتش زد و روباهان را در میان گندمزارهای فلسطینیان رها کرده، خرمنها و بافههای گندم را با تاکستانها و باغهای زیتون سوزانید.
6. آنگاه فلسطینیان پرسیدند: «چه کسی این کار را کرده است؟» گفتند: «شَمشون داماد تِمنی؛ زیرا تِمنی زن او را گرفته، به ساقدوشش داده است». پس فلسطینیان برآمده، آن زن و پدرش را به آتش سوزاندند.
7. و شَمشون به ایشان گفت: «اگر بدینگونه عمل میکنید، براستی که تا از شما انتقام نستانم، آرام نخواهم نشست.»
8. پس ایشان را یکسره به کشتاری عظیم از پای درآورد. سپس پایین رفته، در شکاف صخرۀ عیطام ساکن شد.
9. و اما فلسطینیان برآمده، در یهودا اردو زدند و در لِحی موضع گرفتند.
10. مردان یهودا پرسیدند: «از چه رو بر ضد ما برآمدهاید؟» فلسطینیان پاسخ دادند: «آمدهایم تا شَمشون را در بند کشیم و با او همان کنیم که با ما کرد.»