1. بگذارید سرود عاشقانۀ خویش را برای محبوبم بسرایم،سرودی در وصف تاکستانش:محبوب مرا تاکستانی بودبر دامن تپهای حاصلخیز.
2. او زمینِ آن را کند و آن را از سنگها زُدود،و بهترین موها را در آن غرس کرد.برجی نیز در میانش ساخت،و چَرخُشتی در آن کَند؛آنگاه به انتظار نشست تا انگور بیاورد،اما انگورِ تلخ آورد.