12. مسکن من بسان خیمۀ شبانانبرچیده گشته و از من بازگرفته شده است.همچو بافندهای زندگیام را پیچیدهام؛او مرا از نَورَد بریده و جدا کرده است؛روز و شب، مرا به پایان میرساند.
13. تا بامدادان خویشتن را آرام ساختم؛همچون شیر همۀ استخوانهایم را میشکند؛روز و شب، مرا به پایان میرساند.
14. همچون پرستو و دُرنا فریاد میزنم،و همچون کبوتر ناله میکنم.دیدگانم از نگریستن به بالا کمسو گشته؛خداوندگارا، درماندهام، مددکار من باش!