اِشعیا 37:8-26 هزارۀ نو (NMV)

8. باری، چون نمایندۀ آشور شنید که پادشاه آشور لاکیش را ترک گفته است، بازگشت و او را در حال جنگ با لِبنَه یافت.

9. و اما سنحاریب پادشاه شنید که تیرهاقا پادشاهِ کوش عازم جنگ با اوست. پس چون این را شنید، قاصدانی نزد حِزِقیا فرستاد با این پیام:

10. «به حِزِقیا پادشاه یهودا چنین بگویید: ”مگذار خدایی که بر او توکل داری تو را فریفته بگوید: ’اورشلیم به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد.‘

11. اینک شنیده‌ای که پادشاهان آشور بر سر همۀ ممالک چه آورده‌اند و چگونه آنها را به نابودی کامل سپرده‌اند. و آیا تو رهایی خواهی یافت؟

12. مگر خدایان اقوامی که به دست نیاکان من نابود شدند، یعنی خدایان جوزان، حَران، رِصِف و قوم عدن که در تِل‌اَسّار بودند، توانستند آن اقوام را رهایی دهند؟

13. کجاست پادشاه حَمات و پادشاه اَرفاد؟ و یا پادشاه شهرهای سِفاروایِم، هینَع و عِوّا؟“»

14. حِزِقیا نامه را از دست قاصدان گرفت و خواند. آنگاه به خانۀ خداوند درآمده، نامه را در حضور خداوند گسترد

15. و به خداوند چنین دعا کرد:

16. «ای خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، که در میان کروبیان نشسته‌ای، تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی. آسمان و زمین را تو آفریدی.

17. پس حال ای خداوند، گوش فرا ده و بشنو! ای خداوند، چشمان خویش بگشا و ببین! سخنان سنحاریب را که به جهت کفر گفتن به خدای زنده فرستاده است، جملگی بشنو!

18. خداوندا، راست است که پادشاهان آشور همۀ قومها را از بین برده و سرزمینشان را ویران کرده‌اند،

19. و خدایانشان را در آتش افکنده، نابود کرده‌اند، زیرا آنها خدا نبودند، بلکه ساختۀ دست انسان از چوب و سنگ.

20. پس حال ای یهوه خدای ما، ما را از دست او نجات ده تا همۀ ممالک جهان بدانند که تنها تو خداوند هستی.»

21. آنگاه اِشعیا پسر آموص برای حِزِقیا چنین پیغام فرستاد: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: از آنجا که دربارۀ سنحاریب، پادشاه آشور، نزد من دعا کردی،

22. کلامی که خداوند درباره‌اش گفته، این است:«”دختر باکرۀ صَهیونتو را خوار می‌شمارد و تمسخر می‌کند.دختر اورشلیم،از پسِ تو سر می‌جنباند.

23. کیست آن که به او اهانت کرده، کفرش می‌گویی؟آواز خویش بر که بلند می‌کنی،و دیدگان خویش بر که برمی‌افرازی؟آیا بر قدوسِ اسرائیل؟

24. به واسطۀ خادمان خویشخداوندگار را ریشخند کرده، گفته‌ای:با ارابه‌های بسیارِ خویشبر بلندای کوهها و بر دامنه‌های لبنان برآمده‌ام؛بلندترین درختان سرو آزاد،و بهترین صنوبر‌هایش را قطع کرده‌ام.به دوردست‌ترین ارتفاعاتشو نیکوترین بیشه‌هایش دست یافته‌ام.

25. چاهها کنده‌ام،و آب نوشیده‌ام.به کفِ پای خودهمۀ رودخانه‌های مصر را خشکانیده‌ام.

26. «”آیا نشنیده‌ایکه من این همه را از دیرباز مقدّر داشتم؟و در روزگاران قدیم طرح کردم،و حال آن را به انجام می‌رسانم،تا تو شهرهای مستحکم را ویران کنیو به تَلهایی از سنگ بدل سازی؟

اِشعیا 37