اِرمیا 36:14-28 هزارۀ نو (NMV)

14. آنگاه صاحبمنصبان جملگی ’یِهودی‘ پسر نِتَنیا پسر شِلِمیا پسر کوشی را نزد باروک فرستادند تا به او بگوید: «طوماری را که در حضور مردم خواندی، به دست گرفته، بیا.» پس باروک پسر نیریا طومار را به دست گرفته، نزد ایشان رفت.

15. آنان به وی گفتند: «بنشین و آن را برای ما بخوان.» پس باروک آن را برای ایشان خواند.

16. چون تمامی آن سخنان را شنیدند، هراسان به یکدیگر نگریستند و به باروک گفتند: «‌باید تمامی این سخنان را به عرض پادشاه برسانیم.»

17. سپس از باروک پرسیدند: «به ما بگو این سخنان را چگونه نوشتی؟ آیا آنها را از دهان اِرمیا شنیدی؟»

18. باروک پاسخ داد: «آری، تمامی این سخنان را او به من بیان کرد و من آنها را به مُرَکب بر طوماری نوشتم.»

19. آنگاه صاحبمنصبان به باروک گفتند: «تو و اِرمیا رفته، خویشتن را پنهان کنید تا کسی نداند کجایید.»

20. پس طومار را در حجرۀ اِلیشَمَعِ کاتب نهادند و به صحن، نزد پادشاه رفتند، و تمامی آن سخنان را به عرض پادشاه رساندند.

21. آنگاه پادشاه ’یِهودی‘ را فرستاد تا طومار را بیاورد، و او آن را از حجرۀ اِلیشَمَعِ کاتب آورده، برای پادشاه و تمامی صاحبمنصبانی که نزد پادشاه ایستاده بودند، خواند.

22. ماه نهم بود، و پادشاه در سرای زمستانی خود نشسته بود و آتش پیش رویش در آتشدان افروخته بود.

23. هر بار که ’یِهودی‘ سه یا چهار ستون از طومار را می‌خواند، پادشاه آن را به کاردی می‌بُرید و در آتشی که در آتشدان بود می‌افکند، تا سرانجام تمام طومار در آتشی که در آتشدان بود، بسوخت.

24. نه پادشاه و نه هیچ‌یک از خادمانش که این سخنان را به‌تمامی شنیدند، نه پروا کردند و نه جامه‌های خویش بر تن دریدند؛

25. و گرچه اِلناتان و دِلایا و جِمَریا به پادشاه التماس کردند که طومار را نسوزاند، بدیشان اعتنا نکرد.

26. بلکه به شاهزاده یِرَخمِئیل و سِرایا پسر عَزریئیل و شِلِمیا پسر عَبدِئیل فرمان داد تا باروکِ کاتب و اِرمیای نبی را بگیرند. اما خداوند ایشان را پنهان کرده بود.

27. و اما پس از آنکه پادشاه طومار و سخنانی را که باروک از دهان اِرمیا نوشته بود، سوزانید، کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

28. «طوماری دیگر برگیر و همۀ سخنانی را که بر طومار نخست بود و یِهویاقیم پادشاه یهودا آن را سوزانید، بر آن بنویس.

اِرمیا 36