1. و اما فَشحورِ کاهن، پسر اِمّیر، که ناظر ارشد خانۀ خداوند بود، شنید که اِرمیا این نبوّتها را میکند.
2. پس فَشحور اِرمیای نبی را بزد و او را در کُندهای نزد دروازۀ بالاییِ بنیامین در خانۀ خداوند نهاد.
3. فردای آن روز، چون فَشحور اِرمیا را از کُنده بیرون آورد، اِرمیا به او گفت، «خداوند تو را نه فَشحور، بلکه ’ماگور میسّابیب‘ نامیده است.