2. تو آنان را غرس میکنی، و ریشه میدوانند؛نمو میکنند و میوه میآورند.تو به دهان ایشان نزدیکی،اما از قلبشان دور.
3. اما تو، ای خداوند، مرا میشناسی؛مرا میبینی و اندیشههایم را دربارۀ خود میآزمایی.ایشان را همچون گوسفندانِ کُشتاری بیرون بِکِش،و برای روزِ کشتار جدایشان کن.
4. تا به کی این سرزمین به ماتم نشیندو گیاهان همۀ صحراها خشک مانَد؟به سبب شرارت ساکنان آن،چارپایان و پرندگان هلاک گشتهاند؛زیرا میگویند: «او به عاقبتِ ما توجهی ندارد.»
5. «اگر وقتی با پیادگان دویدی تو را خسته کردند،پس چگونه با اسبان برابری توانی کرد؟و اگر اعتمادت را بر سرزمینی ایمن نهادهای،در بیشههای اطراف اردن چه خواهی کرد؟