13. پشم و کتان را میجویدو با دستان خویش به رغبت کار میکند.
14. همچون کشتیهای بازرگانان استکه خوراک خویش از دوردستها میآورد.
15. آنگاه که هنوز شب است، برمیخیزد؛طعام برای اهل خانۀ خود فراهم میکندو کنیزان خویش را نصیبها میدهد.
16. مزرعهای در نظر میگیرد و آن را میخرد؛از دسترنج خویش تاکستانی غرس میکند.
17. با عزم راسخ به کار مشغول میگرددو نیروی بازوان خویش را به کار میگیرد.
18. منفعت تجارت خود را میبیند،و چراغش در شب خاموش نمیگردد.
19. دستان خویش به دوک دراز میکندو انگشتانش چرخ را میگیرد.
20. فقیران را با روی گشاده میپذیردو دستانش را به روی نیازمندان میگشاید.
21. چون برف ببارد، دغدغۀ اهل خانۀ خویش ندارد،چه همۀ اهل خانۀ او جامۀ گرم به تن دارند.
22. برای بستر خود ملحفه میدوزد؛کتان لطیف و ارغوان میپوشد.
23. شوهرش را در دروازههای شهر میشناسند،و با مشایخ ولایت مینشیند.
24. جامههای کتانْ دوخته، میفروشد،برای بازرگانان شالها تهیه میکند.
25. قوّت و عزّت، جامۀ اوست؛و بر روزهای آینده لبخند میزند.
26. دهان خود را حکیمانه میگشاید،و تعلیم محبتآمیز بر زبان اوست.