10. و اینکه او تو و تمامی برادرانت یعنی پسران لاوی را با تو نزدیک خود آورده است؟ حال آیا در پی کهانت نیز هستید؟
11. بنابراین، تو و همۀ همراهانت بر ضد خداوند گرد آمدهاید! و اما هارون، او کیست که بر ضد او همهمه کنید؟»
12. آنگاه موسی فرستاد تا داتان و اَبیرام، پسران اِلیاب را فرا خوانند، اما آنان گفتند: «نمیآییم!
13. آیا کافی نیست که ما را از سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری بود بیرون آوردی تا در این صحرا به کشتن دهی، که میخواهی بر ما سروری نیز بکنی؟
14. از این گذشته، ما را هم به سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری است، درنیاوردی و میراثی از مزرعهها و تاکستانها به ما ندادی. آیا حال میخواهی چشمان این مردمان را نیز به در آوری؟ نه، نخواهیم آمد.»
15. پس موسی بسیار خشمگین شد و به خداوند گفت: «هدیۀ ایشان را منظور مفرما. من حتی یک الاغ از ایشان نستاندهام و زیانی به هیچیک از ایشان نرساندهام.»
16. و موسی به قورَح گفت: «تو و تمامی همراهانت فردا به حضور خداوند حاضر شوید؛ تو و ایشان، و هارون نیز.
17. هر یک از شما آتشدان خود را برگرفته، بخور بر آن بگذارید. و همۀ شما آتشدانهای خود، یعنی دویست و پنجاه آتشدان را به حضور خداوند بیاورید. تو و هارون نیز هر یک آتشدان خود را بیاورید.»
18. پس هر کس آتشدان خود را برگرفته، آتش در آن نهاد و بخور بر آن گذاشته، با موسی و هارون به دَرِ خیمۀ ملاقات ایستادند.
19. آنگاه قورَح تمامی جماعت را بر ضد ایشان به دَرِ خیمۀ ملاقات گرد آورد، و جلال خداوند بر تمامی جماعت ظاهر شد.
20. خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت:
21. «از میان این جماعت دور شوید تا ایشان را در دم هلاک سازم.»