6. وقتی خادم به آنها رسید، این سخنان را به آنها گفت.
7. آنها به او جواب دادند: «چه میگویی؟ ما قسم میخوریم كه چنین كاری نكردهایم.
8. تو میدانی كه ما از سرزمین کنعان، پولی را كه در دهانهٔ كیسههای خود پیدا كردیم برای شما پس آوردیم. پس چرا باید طلا یا نقره از خانهٔ آقای تو بدزدیم؟
9. اگر آن را نزد یكی از ما پیدا كردی، او باید كشته شود و بقیّه هم غلامان شما خواهیم شد.»
10. او گفت: «من موافقم. امّا در كیسهٔ هرکس پیدا شود فقط آن شخص غلام من خواهد شد و بقیّهٔ شما آزاد هستید كه بروید.»
11. همه فوراً كیسههای خود را بر زمین گذاشتند و هریک كیسهٔ خود را باز كرد.
12. ناظر با دقّت جستجو كرد. از بزرگتر شروع كرد تا كوچكتر و جام در كیسهٔ بنیامین پیدا شد.