پیدایش 29:1-8 Today's Persian Version (TPV)

1. یعقوب‌ راه‌ خود را ادامه‌ داد و به‌ طرف‌ سرزمین ‌مشرق‌ رفت‌.

2. در صحرا بر سر چاهی رسید كه ‌سه‌ گلّهٔ گوسفند در اطراف ‌آن‌ خوابیده‌ بودند. از این‌ چاه‌ به ‌گلّه‌ها آب ‌می‌دادند. سنگ ‌بزرگی بر سر چاه‌ بود.

3. وقتی همهٔ گوسفندها در آنجا جمع‌ می‌شدند، چوپانان‌ سنگ‌ را از دهانهٔ چاه ‌بر ‌می‌داشتند و به ‌گلّه‌ها آب ‌می‌دادند و بعد از آن ‌دوباره‌ سنگ‌ را بر دهانهٔ چاه‌ می‌گذاشتند.

4. یعقوب‌ از چوپانان ‌پرسید: «دوستان ‌من‌، شما اهل‌ كجا هستید؟»آنها جواب ‌دادند: «اهل ‌حران ‌هستیم‌.»

5. او پرسید: «آیا شما لابان ‌پسر ناحور را می‌شناسید؟»آنها جواب ‌دادند: «بله‌، می‌شناسیم‌.»

6. او پرسید: «حالش‌ خوب ‌است‌؟»آنها جواب‌ دادند: «بله‌ خوب‌ است‌. نگاه‌ كن‌، این‌ دخترش ‌راحیل ‌است‌ كه ‌همراه ‌گلّه‌اش ‌می‌آید.»

7. یعقوب‌ گفت‌: «هنوز هوا روشن‌ است ‌و وقت‌ جمع‌كردن ‌گلّه‌ها نیست‌. چرا به آنها آب ‌نمی‌دهید تا دوباره‌ به‌ چرا بازگردند؟»

8. آنها جواب‌ دادند: «تا همهٔ گلّه‌ها در اینجا جمع ‌نشوند ما نمی‌توانیم ‌به ‌آنها آب‌ بدهیم‌. وقتی همه‌ جمع‌ شوند، سنگ ‌را از دهانهٔ چاه ‌برمی‌داریم ‌و به آنها آب ‌می‌دهیم‌.»

پیدایش 29