7. هرقدر که دنبال عاشقان خود بدود، نمیتواند به آنها برسد، به جستجویشان میرود، امّا آنها را پیدا نمیکند. آنگاه میگوید: «نزد شوهر اول خود برمیگردم، زیرا وقتی همراه او بودم وضع خوبی داشتم.»
8. او نمیدانست که من بودم که به او غلّه و شراب و روغن و نقره و طلایی را که برای بت بعل مصرف میکرد، میدادم.
9. ولی حالا غلّه و شرابی را که در وقت و موسمش برای او تهیّه میکردم به او نخواهم داد و پوشاک پشمی و ابریشمی را که برای پوشانیدن برهنگیاش به او میدادم، پس خواهم گرفت.
10. ننگ او را در نظر عاشقانش آشکار میسازم و هیچکسی نمیتواند او را از دست من نجات بدهد.