2. فریسیان مراقب بودند ببینند، آیا عیسی او را در روز سبت شفا میدهد تا اتّهامی علیه او پیدا كنند.
3. عیسی به آن مرد علیل فرمود: «بیا جلو بایست.»
4. بعد به آنها گفت: «آیا در روز سبت خوبی كردن رواست یا بدی كردن؟ نجات دادن یا كشتن؟» آنها خاموش ماندند.
5. عیسی با خشم به آنها نگاه كرد، زیرا از سنگدلی آنها متأسف بود و سپس به آن مرد فرمود: «دستت را دراز كن.» او دستش را دراز كرد و مانند اول سالم شد.
6. فریسیان فوراً از آنجا خارج شدند تا با طرفداران هیرودیس برای از بین بردن عیسی توطئه بچینند.
7. عیسی با شاگردانش به كنار دریا رفت. عدّهٔ زیادی به دنبال او میرفتند. این اشخاص از جلیل و یهودیه
8. و اورشلیم و ادومیه و از آن طرف رود اردن و از قسمتهای صور و صیدون آمده بودند. این جمعیّت انبوه، شرح كارهای او را شنیده و به نزدش آمدند.
9. پس او به شاگردانش گفت، كه قایقی برایش حاضر كنند تا از ازدحام مردم دور باشد.
10. چون آنقدر بیماران را شفا داده بود، كه همه به طرف او هجوم میآوردند تا او را لمس كنند.
11. همینطور ارواح پلید وقتی او را میدیدند، در جلوی او به خاک میافتادند و با صدای بلند فریاد میکردند: «تو پسر خدا هستی!»
12. عیسی با تأكید به آنها امر میکرد كه این را به كسی نگویند.
13. بعد از آن عیسی به بالای كوهی رفت و اشخاصی را كه میخواست نزد خود خواند و آنها پیش او رفتند.
14. او دوازده نفر را تعیین كرد تا نزد او باشند و تا آنها را برای اعلام پیام خود بفرستد
15. و قدرت بیرون كردن دیوها را داشته باشند.