13. خوشحال میشدم كه او را نزد خود نگاه دارم تا در این مدّتی كه بهخاطر انجیل زندانی هستم، او به جای تو مرا خدمت كند.
14. امّا بهتر دانستم كه بدون موافقت تو كاری نكنم تا نیكویی تو نه از روی اجبار، بلكه داوطلبانه باشد.
15. شاید علّت جدایی موقّت او از تو، این بود كه او را برای همیشه بازیابی!
16. و البتّه نه مثل یک غلام، بلكه بالاتر از آن یعنی به عنوان یک برادر عزیز. او مخصوصاً برای من عزیز است و چقدر بیشتر باید برای تو به عنوان یک انسان و یک برادر مسیحی عزیز باشد.
17. پس اگر مرا دوست واقعی خود میدانی، همانطور كه مرا میپذیرفتی او را بپذیر.
18. و اگر به تو بدی كرده است یا چیزی به تو بدهكار است آن را به حساب من بگذار.