داوران 9:28-35 Today's Persian Version (TPV)

28. جَعل از مردم پرسید: «ابیملک کیست؟ چرا ما مردم شکیم باید او را خدمت کنیم؟ آیا او پسر جدعون و نام دستیارش زَبول نیست؟ ما باید به جدّ خود حامور وفادار باشیم.

29. ای کاش این مردم زیر دست من می‌بودند تا من ابیملک را از بین می‌بردم. آنگاه به ابیملک می‌گفتم: تمام لشکرت را جمع کن و به جنگ ما بیا.»

30. امّا وقتی زَبول حاکم شهر، سخنان جعل پسر عابد را شنید، بسیار خشمگین شد.

31. او پیامی به ابیملک در ارومه فرستاده گفت: «جعل پسر عابد و خویشاوندان او به شکیم آمده‌اند و مردم را برضد تو می‌شورانند.

32. پس هنگام شب با همراهانت بروید و پنهان شوید.

33. صبح روز بعد، وقت طلوع آفتاب بروید و به شهر حمله کنید. وقتی‌که او و مردانش برای مقابله آمدند، آن وقت هر معامله‌ای که می‌خواهی با آنها بکن.»

34. پس ابیملک و همهٔ کسانی‌که با او بودند، شبانگاه رفتند و به چهار دسته تقسیم شده، در کمین نشستند.

35. وقتی صبح شد، جعل بیرون رفت و نزد دروازهٔ شهر ایستاد. ابیملک با همراهان خود از کمینگاه بیرون آمد.

داوران 9