3. در آنجا، در کنار رود خابور، واقع در بابل، وقتی خداوند با من حرف زد نیروی او را در وجود خود احساس كردم.
4. به بالا نگاه کردم و دیدم که توفانی از طرف شمال میآمد. پیشاپیش آن، ابر بزرگی حرکت میکرد و هالهای از نور دور آن بود. در وسط آن یک شیء برنزی، روشن و تابان بود.
5. در وسط ابر چهار موجود زنده را دیدم که به انسان شباهت داشتند،
6. امّا هر کدام از آنها دارای چهار صورت و چهار بال بود.
7. پاهایشان راست و کف پایشان به سُم گوساله شباهت داشت و مثل یک شیء برنزی، صیقلی و برّاق بود.
8. در زیر بالهای خود دستهایی شبیه دست انسان داشتند.
9. نوک بالهای آن چهار جانور با یکدیگر تماس داشت و بدون اینکه بچرخند، مستقیماً پرواز میکردند.
10. هریک از آنها چهار روی مختلف داشت: در جلو چهرهٔ انسان، در طرف راست شکل شیر، در طرف چپ شکل گاو و در عقب شکل عقاب.
11. هر کدام دو جفت بال داشت. یک جفت آن باز بود و نوک آنها با دو بال جانور پهلویش تماس داشت. جفت دیگر بدنشان را میپوشاند.
12. آنها مستقیماً حرکت میکردند و هر جایی که دلشان میخواست میرفتند، بدون اینکه بچرخند.
13. در بین این موجودات چیزی چون مشعلی فروزان بود که دایماً در حال حرکت بود. آتش شعلهور میشد و از آن برق میجهید.
14. این موجودات با سرعت برق جلو و عقب میرفتند.
15. در همان حالی که متوجّه آن چهار موجود زنده بودم، چهار چرخ بر زمین و پهلوی هریک از آن موجودات دیدم.
16. چرخها همه یکسان و مثل زِبَرجد، برّاق بودند. در وسط هر چرخ یک چرخ دیگر قرار داشت.
17. به این ترتیب به هر طرف که میخواستند، میتوانستند حرکت کنند بدون اینکه دور بزنند.
18. حلقهٔ دور چرخها بلند و مهیب و پُر از چشم بود.