6. شما نباید مانند مردم مصر و فرعون، سرسخت و سرکش باشید، زیرا آنها از فرمان خدا اطاعت نکردند و به قوم اسرائیل اجازهٔ خروج ندادند، پس خداوند آنها را با بلاهای گوناگون از بین برد.
7. پس بروید و یک گاری نو آماده کنید و دو گاو شیری را که یوغ بر گردنشان گذاشته نشده باشد، به آن ارّابه ببندید. گوسالههایشان را از آنها جدا کنید و به طویله بازگردانید.
8. سپس صندوق پیمان خداوند را بر گاری بگذارید و مجسمههای طلایی دمل و موشها را که به عنوان قربانی گناه میفرستید در یک صندوق جداگانه گذاشته در پهلوی صندوق خداوند قرار دهید. آنگاه گاوها را رها کنید تا هر جا که میخواهند بروند.
9. اگر گاوها از سرحد کشور ما عبور کنند و به طرف بیتشمش بروند، آنگاه میدانیم که خدای بنیاسرائیل آن بلای هولناک را بر سر ما آورده است. اگر نه، معلوم میشود که آن بلاها، اتّفاقی بوده و دست خدا در آنها دخالتی نداشته است.»
10. پس آنها همان طور عمل کردند. دو گاو شیری را گرفته به گاری بستند و گوسالههایشان را در طویله از آنها جدا نمودند.
11. صندوق پیمان خداوند را بر گاری گذاشتند و همچنین صندوقچهای را که در آن مجسمههای طلایی دمل و موشها بود، در پهلویش قرار دادند.
12. آنگاه گاوها بدون اینکه منحرف شوند مستقیم به طرف بیتشمش حرکت کردند. رهبران فلسطینیان تا سرحد بیتشمش به دنبال آنها رفتند.
13. در این وقت مردم بیتشمش مشغول دروی گندم در دشت بودند. وقتیکه چشمشان بر صندوق افتاد از دیدن آن بسیار خوشحال شدند.
14. گاری در مزرعهٔ شخصی به نام یوشع که از ساکنان بیتشمش بود داخل شد و در آنجا در کنار یک سنگ بزرگ توقّف کرد. مردم چوب گاری را شکستند و با آن آتش روشن کردند و گاوها را به عنوان قربانی سوختنی قربانی کردند.
15. چند نفر از طایفهٔ لاوی آمدند و صندوق پیمان خداوند و صندوق حاوی مجسمههای طلایی دمل و موشها را برداشته بر آن سنگ بزرگ قرار دادند. مردم بیتشمش در همان روز قربانیهای سوختنی و قربانیهای دیگر هم به حضور خداوند تقدیم کردند.
16. حاکمان فلسطین پس از آنکه آن مراسم را دیدند، همان روز به عقرون برگشتند.