اول سموئیل 20:32-39 Today's Persian Version (TPV)

32. یوناتان از پدر خود پرسید: «چرا او باید کشته شود؟ گناه او چیست؟»

33. آنگاه شائول نیزه‌ای را که در دست داشت به‌ قصد کشتن او به طرف او انداخت. پس یوناتان دانست که پدرش دست از کشتن داوود بر نمی‌دارد.

34. پس یوناتان با خشم از سر سفره برخاست و در روز دوم ماه هم چیزی نخورد؛ زیرا به‌خاطر رفتار زشت پدرش نسبت به داوود بسیار ناراحت شده بود.

35. صبح روز بعد یوناتان با یک پسر جوان به وعده‌گاه خود، در مزرعه نزد داوود رفت.

36. به جوان گفت: «برو تیری را که می‌زنم پیدا کن.» آن جوان درحالی‌که می‌دوید، یوناتان تیر را طوری می‌انداخت که از او دورتر می‌افتاد.

37. وقتی آن جوان به جایی رسید که تیر یوناتان خورده بود،

38. یوناتان از پشت سر او صدا کرد: «تیرها به آن طرف افتاد شتاب کن. صبر نکن.» جوان تیرها را جمع کرد و نزد آقای خود آمد.

39. البتّه آن جوان منظور یوناتان را نفهمید. فقط یوناتان و داوود می‌دانستند که منظور چیست.

اول سموئیل 20