17. یوناتان دوباره داوود را قسم داد، این بار بهخاطر محبّتی بود که با او داشت، زیرا داوود را مانند جان خود دوست میداشت.
18. یوناتان گفت: «فردا جشن اول ماه است، چون تو بر سر سفره نباشی جایت خالی است.
19. پس فردا همه از غیبت تو آگاه میشوند. پس مانند دفعهٔ پیش در مخفیگاه خود، در کنار ستون سنگی بمان.