5. او به آنها گفت: «آیا فکر میکنید حرفهای شما میتواند جایگزین مهارت و قدرت نظامی شود؟ فکر میکنید کسی از شما حمایت میکند وقتی برضد آشور شورش میکنید؟
6. شما انتظار دارید مصر به کمک شما بیاید. امّا مثل این است که از یک چوب بوریا به جای عصا استفاده کنید. آن چوب میشکند و دست شما را هم سوراخ میکند. این است موفّقیّت فرعون و هر که به او اعتماد میکند.»
7. نمایندهٔ دولت آشور ادامه داد و گفت: «آیا میخواهید به من بگویید که شما به خداوند، خدای خودتان مُتّکی هستید؟ وقتی حزقیا به مردم یهودا و اورشلیم گفت که آنها باید فقط در یک قربانگاه پرستش کنند. او با این کارش، تمام مکانهای مقدّس و معابد خداوند را ویران کرد.
8. من از جانب امپراتور آشور با شما معاملهای میکنم؛ به شما دو هزار اسب خواهم داد به شرط آنکه شما بتوانید به همان تعداد اسب سوار پیدا کنید.
9. شما حریف کوچکترین فرد ارتش آشور هم نخواهید شد، با وجود این شما انتظار دارید مصریها برای شما ارّابههای جنگی و سواره نظام بفرستند؟
10. آیا فکر میکنید من بدون کمک خداوند به کشور شما حمله و آن را ویران کردم؟ خداوند خودش به من گفت به آن حمله کنم و آن را از بین ببرم.»