1. در زمانی که یهویاقیم، پسر یوشیا، پادشاه یهودا بود، خداوند به من گفت:
2. «نزد خاندان رکابیان برو و با آنها صحبت کن. بعد آنها را به داخل یکی از اتاقهای معبد بزرگ ببر و با شراب از آنها پذیرایی کن.»
3. پس من تمام خاندان رکابیان -یعنی یازنیا، پسر ارمیا (یک ارمیای دیگر، پسر حبصنیا) و برادرانش و پسرانش-
4. همه را به معبد بزرگ آوردم و آنها را به اتاق شاگردان حانان نبی پسر یجدلیا بردم. این غرفه در بالای اتاق معسیا پسر شلوم -کارمند عالیرتبهٔ معبد بزرگ- و نزدیک اتاقهای بقیّهٔ محافظین معبد بزرگ قرار داشت.
5. آنگاه پیالهها و جامهای پر از شراب را در برابر رکابیان نهادم و از آنها خواستم بنوشند.»
6. امّا آنها در پاسخ گفتند: «ما شراب نمینوشیم. جدّ ما، یوناداب -پسر رکاب- به ما گفته است که ما و فرزندان ما نباید شراب بنوشیم.
7. او همچنین به ما دستور داده است از ساختن خانه، ایجاد مزرعه و تاکستان و خرید آنها خودداری کنیم. او به ما دستور داده، همیشه در چادر زندگی کنیم؛ چون ما در این سرزمین مثل غریبان زندگی میکنیم.
8. ما تمام دستورات یوناداب را اطاعت کردهایم. خودمان هیچ شراب نمیخوریم و همینطور زنان، پسران و دختران ما.