۱پادشاهان 2:40-44 Old Persian Version (OPV)

40. و شمعی برخاسته، الاغ خود را بیاراست و به جستجوی غلامانش، نزد اخیش به جت روانه شد، و شمعی رفته، غلامان خود را از جت بازآورد.

41. و به سلیمان خبر دادند که شمعی از اورشلیم به جت رفته وبرگشته است.

42. و پادشاه فرستاده، شمعی را خواند و وی را گفت: «آیا تو را به خداوند قسم ندادم و تو را نگفتم در روزی که بیرون شوی و به هر جا بروی یقین بدان که خواهی مرد، و تو مراگفتی سخنی که شنیدم نیکوست.

43. پس قسم خداوند و حکمی را که به تو امر فرمودم، چرانگاه نداشتی؟»

44. و پادشاه به شمعی گفت: «تمامی بدی را که دلت از آن آگاهی دارد که به پدر من داود کردهای، میدانی و خداوند شرارت تو را بهسرت برگردانیده است.

۱پادشاهان 2