یوحنا 18:4-16 Old Persian Version (OPV)

4. آنگاه عیسی با اینکه آگاه بود از آنچه میبایست بر اوواقع شود، بیرون آمده، به ایشان گفت: «که رامی طلبید؟»

5. به او جواب دادند: «عیسی ناصری را!» عیسی بدیشان گفت: «من هستم!» و یهودا که تسلیمکننده او بود نیز با ایشان ایستاده بود.

6. پس چون بدیشان گفت: «من هستم، » برگشته، بر زمین افتادند.

7. او باز از ایشان سوال کرد: «که را می طلبید؟» گفتند: «عیسی ناصری را!»

8. عیسی جواب داد: «به شما گفتم من هستم. پس اگر مرامی خواهید، اینها را بگذارید بروند.»

9. تا آن سخنی که گفته بود تمام گردد که «از آنانی که به من دادهای یکی را گم نکردهام.»

10. آنگاه شمعون پطرس شمشیری که داشت کشیده، به غلام رئیس کهنه که ملوک نام داشت زده، گوش راستش را برید.

11. عیسی به پطرس گفت: «شمشیر خود را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟»

12. انگاه سربازان و سرتیبان و خادمان یهود، عیسی را گرفته، او را بستند.

13. و اول او را نزدحنا، پدر زن قیافا که در همان سال رئیس کهنه بود، آوردند.

14. و قیافا همان بود که به یهود اشاره کرده بود که «بهتر است یک شخص در راه قوم بمیرد.»

15. اما شمعون پطرس و شاگردی دیگر ازعقب عیسی روانه شدند، و چون آن شاگرد نزدرئیس کهنه معروف بود، با عیسی داخل خانه رئیس کهنه شد.

16. اما پطرس بیرون در ایستاده بود. پس آن شاگرد دیگر که آشنای رئیس کهنه بود، بیرون آمده، با دربان گفتگو کرد و پطرس را به اندرون برد.

یوحنا 18