مرقس 6:49-56 Old Persian Version (OPV)

49. اما چون او رابر دریا خرامان دیدند، تصور نمودند که این خیالی است. پس فریاد برآوردند،

50. زیرا که همه او را دیده، مضطرب شدند. پس بیدرنگ بدیشان خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! من هستم، ترسان مباشید!»

51. و تا نزد ایشان به کشتی سوار شد، باد ساکن گردید چنانکه بینهایت درخود متحیر و متعجب شدند،

52. زیرا که معجزه نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود.

53. پس از دریا گذشته، بهسرزمین جنیسارت آمده، لنگر انداختند.

54. و چون از کشتی بیرون شدند، مردم در حال او را شناختند،

55. و در همه آن نواحی بشتاب میگشتند و بیماران را بر تختهانهاده، هر جا که میشنیدند که او در آنجا است، میآوردند.

56. و هر جایی که به دهات یا شهرها یا اراضی میرفت، مریضان را بر راهها میگذاردندو از او خواهش مینمودند که محض دامن ردای او را لمس کنند و هرکه آن را لمس میکرد شفامی یافت.

مرقس 6