مرقس 15:14-31 Old Persian Version (OPV)

14. پیلاطس بدیشان گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» ایشان بیشتر فریاد برآوردند که «او را مصلوب کن.»

15. پس پیلاطس چون خواست که مردم راخشنود گرداند، برابا را برای ایشان آزاد کرد وعیسی را تازیانه زده، تسلیم نمود تا مصلوب شود.

16. آنگاه سپاهیان او را بهسرایی که دارالولایه است برده، تمام فوج را فراهم آوردند

17. وجامهای قرمز بر او پوشانیدند و تاجی از خاربافته، بر سرش گذاردند

18. و او را سلام کردن گرفتند که «سلامای پادشاه یهود!»

19. و نی بر سراو زدند و آب دهان بر وی انداخته و زانو زده، بدو تعظیم مینمودند.

20. و چون او را استهزاکرده بودند، لباس قرمز را از وی کنده جامه خودش را پوشانیدند و او را بیرون بردند تامصلوبش سازند.

21. و راهگذری را شمعون نام، از اهل قیروان که از بلوکات میآمد، و پدر اسکندر و رفس بود، مجبور ساختند که صلیب او را بردارد.

22. پس اورا به موضعی که جلجتا نام داشت یعنی محل کاسه سر بردند

23. و شراب مخلوط به مر به وی دادند تا بنوشد لیکن قبول نکرد.

24. و چون او رامصلوب کردند، لباس او را تقسیم نموده، قرعه برآن افکندند تا هر کس چه برد.

25. و ساعت سوم بود که اورا مصلوب کردند.

26. و تقصیر نامه وی این نوشته شد: «پادشاه یهود.»

27. و با وی دو دزد را یکی از دست راست و دیگری از دست چپ مصلوب کردند.

28. پس تمام گشت آن نوشتهای که میگوید: «ازخطاکاران محسوب گشت.»

29. و راهگذاران او رادشنام داده و سر خود را جنبانیده، میگفتند: «هانای کسیکه هیکل را خراب میکنی و در سه روز آن را بنا میکنی،

30. از صلیب به زیرآمده، خود را برهان!»

31. و همچنین روسای کهنه و کاتبان استهزاکنان با یکدیگر میگفتند؛ «دیگران را نجات داد و نمی تواند خود را نجات دهد.

مرقس 15