لوقا 9:35-48 Old Persian Version (OPV)

35. آنگاه صدایی از ابر برآمد که «این است پسرحبیب من، او را بشنوید.»

36. و چون این آوازرسید عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندندو از آنچه دیده بودند هیچکس را در آن ایام خبرندادند.

37. و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیرآمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند.

38. که ناگاه مردی از آن میان فریادکنان گفت: «ای استادبه تو التماس میکنم که بر پسر من لطف فرمایی زیرا یگانه من است.

39. که ناگاه روحی او رامی گیرد و دفعه صیحه میزند و کف کرده مصروع میشود و او را فشرده به دشواری رها میکند.

40. و از شاگردانت درخواست کردم که او را بیرون کنند نتوانستند.»

41. عیسی در جواب گفت: «ای فرقه بیایمان کج روش، تا کی با شما باشم و متحمل شما گردم. پسر خود را اینجا بیاور.»

42. و چون او میآمددیو او را دریده مصروع نمود. اما عیسی آن روح خبیث را نهیب داده طفل را شفا بخشید وبه پدرش سپرد.

43. و همه از بزرگی خدامتحیر شدند و وقتی که همه از تمام اعمال عیسی متعجب شدند به شاگردان خودگفت:

44. «این سخنان را در گوشهای خود فراگیریدزیرا که پسر انسان بهدستهای مردم تسلیم خواهدشد.»

45. ولی این سخن را درک نکردند و از ایشان مخفی داشته شد که آن را نفهمند و ترسیدند که آن را از وی بپرسند.

46. و در میان ایشان مباحثه شد که کدامیک ازما بزرگتر است.

47. عیسی خیال دل ایشان راملتفت شده طفلی بگرفت و او را نزد خود برپاداشت.

48. و به ایشان گفت: «هرکه این طفل را به نام من قبول کند، مرا قبول کرده باشد و هرکه مراپذیرد، فرستنده مرا پذیرفته باشد. زیرا هرکه ازجمیع شما کوچکتر باشد، همان بزرگ خواهدبود.»

لوقا 9