لوقا 9:12-25 Old Persian Version (OPV)

12. و چون روز رو به زوال نهاد، آن دوازده نزدوی آمده، گفتند: «مردم را مرخص فرما تا به دهات و اراضی این حوالی رفته منزل و خوراک برای خویشتن پیدا نمایند، زیرا که در اینجا درصحرا میباشیم.»

13. او بدیشان گفت: «شماایشان را غذا دهید.» گفتند: «ما را جز پنج نان و دوماهی نیست مگر برویم و بجهت جمیع این گروه غدا بخریم.»

14. زیرا قریب به پنجهزار مرد بودند. پس به شاگردان خود گفت که ایشان را پنجاه پنجاه، دسته دسته، بنشانند.»

15. ایشان همچنین کرده همه را نشانیدند.

16. پس آن پنج نان و دوماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریست و آنها رابرکت داده، پاره نمود و به شاگردان خود داد تاپیش مردم گذارند.

17. پس همه خورده سیرشدند. و دوازده سبد پر از پاره های باقیمانده برداشتند.

18. و هنگامی که او به تنهایی دعا میکرد وشاگردانش همراه او بودند، از ایشان پرسیده، گفت: «مردم مرا که میدانند؟»

19. در جواب گفتند: «یحیی تعمیددهنده و بعضی الیاس ودیگران میگویند که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.»

20. بدیشان گفت: «شما مرا که میدانید؟» پطرس در جواب گفت: «مسیح خدا.»

21. پس ایشان را قدغن بلیغ فرمود که هیچکس را از این اطلاع مدهید.

22. و گفت: «لازم است که پسر انسان زحمت بسیار بیند و از مشایخ وروسای کهنه و کاتبان رد شده کشته شود و روزسوم برخیزد.»

23. پس به همه گفت: «اگر کسی بخواهد مراپیروی کند میباید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند.

24. زیرا هرکه بخواهد جان خود را خلاصی دهدآن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد.

25. زیراانسان را چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد ونفس خود را بر باد دهد یا آن را زیان رساند.

لوقا 9