لوقا 4:31-38 Old Persian Version (OPV)

31. و به کفرناحوم شهری از جلیل فرود شده، در روزهای سبت، ایشان را تعلیم میداد.

32. و ازتعلیم او در حیرت افتادند، زیرا که کلام او باقدرت میبود.

33. و در کنیسه مردی بود، که روح دیو خبیث داشت و به آواز بلند فریادکنان میگفت:

34. «آهای عیسی ناصری، ما را با تو چهکار است، آیا آمدهای تا ما را هلاک سازی؟ تو را می شناسم کیستی، ای قدوس خدا.»

35. پس عیسی او را نهیب داده، فرمود: «خاموش باش و ازوی بیرون آی.» در ساعت دیو او را در میان انداخته، از او بیرون شد و هیچ آسیبی بدونرسانید.

36. پس حیرت بر همه ایشان مستولی گشت و یکدیگر را مخاطب ساخته، گفتند: «این چه سخن است که این شخص با قدرت و قوت، ارواح پلید را امر میکند و بیرون میآیند!»

37. وشهرت او در هر موضعی از آن حوالی، پهن شد.

38. و از کنیسه برخاسته، به خانه شمعون درآمد. و مادرزن شمعون را تب شدیدی عارض شده بود، برای او از وی التماس کردند.

لوقا 4